ترم جدید, زندگی جدید
خیلی وقته که متن درست و حسابی ننوشتم. شاید چون بهونه ای واسه نوشتن نداشتم. ولی امروز تا دلت بخواد بهونه دارم
خوب از کجا شروع کنم بهتره؟ احتمالا از یکشنبه اول بهمن. درست بعد از اینکه امتحان ادبیات رو دادم رفتم خوابگاه. اولش میخواستم شام بخورم بعد برم ترمینال ولی بی خیال شاو شدم و راهی ترمینال غرب شدم. اتوبوس گرفتم و فردا صبح که از خواب بلند شدم سلماس بودم
از همون اولش تصمیم داشتم تا بیست و سوم برنگردم تهران و بعد از اینکه انتخاب واحد یک هفته عقب افتاد رو این تصمیمم مصر تر شدم. ولی اتفاقاتی که روز انتخاب واحد افتاد منو مجبور کرد که سه شنبه تهران باشم
تقریبا به مدت یک هفته من با سه واحد سر کردم. درست یک روز قبل از اینکه نوبت حذف و اضافه ما بشه ترکیب و محل اتاقها رو تو خوابگاه مشخص کردند. اتفاقی که برای گروه ما افتاد خیلی جالب بود. هر وقت ما میخواستیم به یکی بگیم که وضعت خیلی بده بهش می گفتیم ترم بعد تبعید میشی طبقه چهار حنانی ( که آسانسور نداره ) . یکی دیگه از بدترین اتفاقایی که برای خیلی ها ترم قبل اتفاق افتاده بود افتادن تو اتاق هفت نفره بود که عموما بقیه بچه هاش انتخابی نبودند. حالا چه اتفاقی برای ما افتاد: از لیست چها نفری ما یکیمونو حذف کردند و سه نفر بقیه مونو انداختن اتاق هفت نفره طبقه چهار حنانی. بددترین جای ممکنه! اون شب همه به حال ما خندیدن
ولی درست بیست و چهار ساعت بعدش انگار نه انگار که من مشکلی داشته باشم. هم انتخاب واحدم در جریان حذف و اضافه به شکل باور نکردنی درست شد و هم اینکه کارای اتاقم درست شد. و حالا من به همراه ایمان و مجید و عبدالله قنبری (که لیست نداده بود) افتادیم 241 همایون پور که اتاق بدی نیست. واحد هم که بیست تا دارم و با استادای خوبی هم دارم
خدا رو شکر میکنم و امروز رو به همه تبریک میگم. چون امروز ولنتاین هم هست