Wednesday, February 14, 2007

ترم جدید, زندگی جدید

خیلی وقته که متن درست و حسابی ننوشتم. شاید چون بهونه ای واسه نوشتن نداشتم. ولی امروز تا دلت بخواد بهونه دارم
خوب از کجا شروع کنم بهتره؟ احتمالا از یکشنبه اول بهمن. درست بعد از اینکه امتحان ادبیات رو دادم رفتم خوابگاه. اولش میخواستم شام بخورم بعد برم ترمینال ولی بی خیال شاو شدم و راهی ترمینال غرب شدم. اتوبوس گرفتم و فردا صبح که از خواب بلند شدم سلماس بودم
از همون اولش تصمیم داشتم تا بیست و سوم برنگردم تهران و بعد از اینکه انتخاب واحد یک هفته عقب افتاد رو این تصمیمم مصر تر شدم. ولی اتفاقاتی که روز انتخاب واحد افتاد منو مجبور کرد که سه شنبه تهران باشم
تقریبا به مدت یک هفته من با سه واحد سر کردم. درست یک روز قبل از اینکه نوبت حذف و اضافه ما بشه ترکیب و محل اتاقها رو تو خوابگاه مشخص کردند. اتفاقی که برای گروه ما افتاد خیلی جالب بود. هر وقت ما میخواستیم به یکی بگیم که وضعت خیلی بده بهش می گفتیم ترم بعد تبعید میشی طبقه چهار حنانی ( که آسانسور نداره ) . یکی دیگه از بدترین اتفاقایی که برای خیلی ها ترم قبل اتفاق افتاده بود افتادن تو اتاق هفت نفره بود که عموما بقیه بچه هاش انتخابی نبودند. حالا چه اتفاقی برای ما افتاد: از لیست چها نفری ما یکیمونو حذف کردند و سه نفر بقیه مونو انداختن اتاق هفت نفره طبقه چهار حنانی. بددترین جای ممکنه! اون شب همه به حال ما خندیدن
ولی درست بیست و چهار ساعت بعدش انگار نه انگار که من مشکلی داشته باشم. هم انتخاب واحدم در جریان حذف و اضافه به شکل باور نکردنی درست شد و هم اینکه کارای اتاقم درست شد. و حالا من به همراه ایمان و مجید و عبدالله قنبری (که لیست نداده بود) افتادیم 241 همایون پور که اتاق بدی نیست. واحد هم که بیست تا دارم و با استادای خوبی هم دارم
خدا رو شکر میکنم و امروز رو به همه تبریک میگم. چون امروز ولنتاین هم هست

Wednesday, February 7, 2007

نمیدونم چی بگم

واقعا نمیدونم چی بگم. این روزا خیلی تنها شدم. خوابگاه که هیشکی نیومده تقریبا تنهام. دانشگاه هم که هستم واحدی ندارم که بخوام برم بشینم سر کلاسش. از سر صبح تا عصر همین طور الکی چرخ میزنم. روزی 10 بار بیشتر میام سایت. خدا کنه کار انتخاب واحدم درست بشه از این وضع در بیام
فعلا چون حالم بده حسش نیست چیزی بنویسم. پس تا بعد

Wednesday, January 10, 2007

تب امتحانات

همه دارن درس می خونن. حتی اونایی که کل طول ترم رو درس نخونده بودن هم دارن درس می خونن. خب دلیل دلره چون موقع امتحاناست. دیگه هیشکی تو گروپ مطلب نمیذاره. دیگه همه جنگ رو فراموش کردن! و اینا همه از پدیده ایه به اسم امتحانات
حتی بچه تهرونی ها هم میان دانشگاه تا کنار هم درس بخونن
کاش می شد یه راهی پیدا کرد که درس خوندن تو دانشگاه اجباری نمی شد. خیلی بهتر می شد! ولی حیف که نمی شه

Monday, January 1, 2007

.. در ضمن

در ضمن سال نو میلادی و تولد عیسی مسیح پیامبر رحمت و دوستی و آغاز سال دو هزار و هفت میلادی به شما و خوانواده محترم هیچ ربطی نداره. منتظر باشین تا عید خودمون برسه
کپی رایت: مصطفی گودرزی, اونم نمی دونم از کی

و اما مفنم

اولین اعصاب خورد کنی ای که این بابا داره اینه که گوشی بچه ها رو ور میداره برای خونواده هاشون اس ام اس های نگران کننده می فرسته
مثلا دفعه آخر گوشی مجید رو ورداشت برای یکی از کانتکت هاش به اسم آنت ... اس ام اس فرستاد که من تصادف کردم. اونا هم با نگرانی زنگ زدن که ببینن چه خبره. این عمل رو سه بار برای سه نفر مختلف تکرار کرده , فکرش رو بکنین که چه حالی پیدا می کنن خونوادتون اگه بفهمن تصادف کردین
یا یکی دیگه از گند کاریاش اینه که هر چیز مایعی دم دستش باشه میریزه زمین , همین اتاق ما پره از لکه هایی که ناشی از ریخته شدن شامپو و اقسام مایعات دیگه روی فرشه
...فعلا اینا رو داشته باشین. ادامه دارد

Saturday, December 30, 2006

!روز نمره گیری

عجب روزی بود امروز , هر چی تا حالا نمره کم گرفته بودم امروز نمره خوب گرفتم
نیم نمره از زهره جعفری , 5 نمره از رجبی با 10 نمره از کارگاه برق
چه حالی داد!!! ولی یاد یه چیزی افتادم
اینکه اول سال که اومدم دانشگاه به این فکر می کردم که یه چیزایی یاد بگیرم ولی حالا که هنوز یه ترم هم تموم نشده فقط افتادم دنبال نمره
به نظر من سیستم دانشگاه ما طوریه که خود به خود دانشجو می کشه به طرف نمره ای بار اومدن. همه چی شده معدل! اولویت انتخاب گرایش با معدل, اولویت ارشد بدون کنکور با معدل و هر چیز دیگه
چقدر خوب می شد اگه نمره رو همون طور که از ابتدایی برداشتن از دانشگاه هم ور می داشتن. یعنی همون سیتم نمره دهی با حروف الفبا, اگه این طوری میشد دیگه نمره نوزده با نمره هیفده فرقی نداشت و دیگه دانشجوها تشنه دو نمره نمی شدن. یا یه کار دیگه هم می تونستن بکنن , اینکه معدل رو هیچ جا اثر ندن. یعنی بدون توجه به اینکه معدلت چنده می رفتی تو گرایش دلخواهت و بدون کنکور ارشد می خوندی
!ولی حیف که نمیشه

Sunday, December 24, 2006

جنگ داخلی

میگن که در جریان جنگ های خارجی بزرگترین ضربات از داخل به یک گروه وارد می شود. فکر نکنید من می خوام به گروهی که خودم عضوشم ضربه بزنم ها!! ولی از اونجایی که جناب آقای علی خانی ختم جلسه رو اعلام کردن پس من دلیلی نمی بینم که این مطالب رو ننویسم
خوب جریان از این قراره که یکی از دوستان ما در خوابگاه ما رو اندک مقداری اذیت داده. منظورم از ما دقیقا برابر میشه با سایر ساکنین خوابگاه کبکانیان به غیر از خودشون
و آخرین باری که این دوست ما منو اذیت کردن من با لب خندان ولی با جدیت کامل گفتم که آبروت رو تو گروپ میبرم و این پست شروع کننده پست هایی است که به منظور تخریب چهره این دوستمون دارم پست میکنم. البته دوستان خوابگاهی مطمئنا خواهند فهمید که منظور من کیه ولی فعلا تا یه مدت با اسم مستعار آبروش رو میبرم بعد معرفیش میکنم
پس منتظر باشی تا از این به بعد مثالهایی از گند کاریاش رو فاش کنم. برای سادگی کار باید اسمی رو براش تعیین کنم. این اسم «مفنم» خواهد بود. دوستان خوابگاهی با شنیدن همین اسم فهمیدن که منظورم کیه ولی بقیه فعلا در کف به سر خواهند برد
... ادامه دارد

Sunday, December 17, 2006

چرا این طوری شد

چرا این طوری شد؟ من که وضعم به این بدی نبود
ولی همه نمره های میان ترمم بد شدن
خدا بهم رحم کنه
مثل اینکه اگه سگ نزنم به جایی نمیرسم
خدایا به امید تو

Tuesday, December 5, 2006

متفاوت

خبرنگار مجله همشهری جوان با فرزاد حسنی مصاحبه کرده بود. فرزاد حسنی گفته بود که "همه در مورد من یه نظری دارن. یا از من خوششون میاد یا از من بدشون میاد. این نشون میده که من کار متفاوتی ارائه میدم." واقعا هم همین طوره. ما هر روز مجری های زیادی رو تو تلوزیون میبینیم ولی خیلی هاشون رو نمیشناسیم. در حالی که کمتر کسی هست که فرزاد حسنی رو با کوله پشتیش نشناسه
اشتباه نکنید این متن درباره فرزاد حسنی نیست! در مورد دکتر طاهری استاد برنامه نویسیمونه. بیشتر شماها و شاید حتی همه شماها در مورد دکتر طاهری نظر خاصی دارین. یا ازش خوشتون میاد و یا ازش بدتون میاد. یا معتقدین همه مطالب رو کاملا جا میندازه و یا معتقدین هیچی درس نمیده. این نشون میده که استاد کارش متفاوته. خیلی راحت میشه دید که سر هیچ کلاسی حظور دانشجوها به اندازه برنامه نویسی فعال نیست. و هیچ استاد دیگه ای نیست که از خاطرات خودش برامون تعریف کنه. نمیدونم تویی که الان داری این متن رو میخونی چه نظری در مورد طاهری داری ولی من یکی که خیلی باهاش حال میکنم
احتمالا این پست رو بعدا تغییر بدم و یه چیزهایی بهش اضافه کنم

Saturday, November 11, 2006

chashm hayam koo ...

salam , bacheha , man baraye avvalin bare ke mikham too weblog benevisam ,....
ye chizi hast ke chand vaghte rooham ro aziat mikone ... oon ham masaleye emtehanaye mahanast
, are emtehanaye mahane , age deghat konin , daghighan ghabl az emtehana shoor va shoghe ziadi beyne hameye 85 i ha bood va bad az emtehana , hame Depress shodan .... be nazare shoma ghasde daneshgah chie ?? man baraye khodam ye dalili peyda kardam . shoma ro nemidoonam .....be nazare man in kar baraye kam kardane faaliathaye siasi va kanoonie daneshjoohast ....
ye chizi mesle konkoor ke javoonaye in mamlekat ro dar oje dorane javani , mashghool (va bazan khonsa va toosari khor)mikone . man ba harkasi az bozorgan (manzoor ms ha va phd haye AUT va SUT ) sohbat kardam , goftan ke in benazar ye bazie azardahande miad , ... ke bayad jelosh ro gereft , hala ....